سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند سبحان، کسی است که جز در اندیشه شکم و شرمگاهش نیست . [امام علی علیه السلام]

مرکز اسلامی منچستر

امام رضا علیه السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای خشنودی می‌باشد. امام محمد تقی علیه السلام سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند:

«خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند.»

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است. این توانایی امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد.

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم علیه السلام پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

تولد امام:

حضرت رضا علیه السلام در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا علیه السلام تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا به هدایت مردم و تبیین معارف دینی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند:

«همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند.»

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت حضرت رضا علیه السلام بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم صلی الله و علیه و اله اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم علیه السلامبارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: «آیا می‌دانید من کیستم؟» گفتم: تو آقا و بزرگ ما هستی. فرمود: «این که با من است کیست؟» گفتم: علی بن موسی بن جعفر. فرمود: «پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد.» (1)

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 1- ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

2- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از زندگانی امام رضا علیه السلام همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا علیه السلام می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام مردم عرضه داشتند: ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد. امام دستور توقف مرکب را دادند و حضرت حدیث ذیل از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: «کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.» سپس امام فرمودند: «اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.»

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

ولایت عهدی:

چون حضرت وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: همه بدانند من در آل عباس و آل علی علیه السلام هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا علیه السلام ندیدم. پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم. حضرت فرمودند: «اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی» مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ «هرگز قبول نخواهم کرد» وقتی مأمون مأیوس شد گفت: پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید. این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: «از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد»

مأمون پافشاری نمود تا آنجا که در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: «اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم» مأمون با این شرط راضی شد.

پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.»

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند. که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

مأمون اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کرد تا با امام به مناظره بنشینند. اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد و به آنان گفت: دوست دارم که با حضرت رضا (ع) مناظره کنید. حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا علیه السلام نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: «اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند» عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 شهادت امام:

در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا علیه السلام به شهادت رسیدند.

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد علیه السلام فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

به نقل از تبیان

التماس دعا




مرکز اسلامی منچستر ::: پنج شنبه 87/12/8::: ساعت 11:10 صبح

رضا

ترجمه منظوم سخنان امام رضا علیه السلام

1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف

نظافت موجب پاکى جسم است            نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق            نظـافت شیـوه پیغمبران است

 

2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ

توانگر را بوَد واجب که بخشد               زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى            بـه شـکر نعـمت حى ّ تـوانا

 

3 ـ مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشکُر اللهَ عزّوجلّ

شـنیده ام که علـى بن موسـى کاظم                 خدیو طوس، بفـرمـود نکته اى زیبـا
کسى که نیکویى خلق را نداشت سپاس       نکـرده است سپـاس خداى بـى همتـا

 

4 ـ الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم

فرمود رضــا امام هشتم:            انجام فرائــض است ایمان
دورى ز محرّمات و زشتى              پرهیز ز ناصواب و عصیان

 

5 ـ لَم یَخُنکَ الاَمین، وَ لکِن ائتَمَنتَ الخائِنَ

کسى که بیـم ندارد ز کردگار علیم            وِرا به خدمت خلق خدا مکن تعیین
امین نکرده خیانت، تو از ره غفلت              امین شمـرده خیـانت شعار بدآیین

 

6 ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِکمة

زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد                 خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى:        سکوت است بابـى ز ابواب حکمت

 

7 ـ صدیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ

بــه نزدیـک نـادان بـوَد تـار گیتى                          ز دانـش بکـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســى بـن جعفـر:            تو را عقل یار است و جهل است دشمن

 

8 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ

همیشـه در پـى تیـمـار بینـوایان باش              کمک به خلق، ز کردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، کلامى نغـز:          که در معاشرت خلق، نیمى از خرد است

 

9 ـ التَوَکُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ

بزن بـر لطـف حق دست توکل                کـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توکـل آن بـوَد کـاندر دو عالم                    به غیر حق نـترسى از دگر کس

 

10 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ کفُّ الاَذى عَنْها

فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق                 گنجینـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است                  خـوددارى از گـزنـد ایشـان

 

11 ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه

بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است           آن که همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زینـد                     زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــوَد

 

12 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ کُلْفَة

رضـا سبـط پاک رسـول امین                   که نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ایـزدى است              ادب را به کوشش تـوان یافـتن

 

13 ـ لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ

بخل رنج است و حسادت محنت است              از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــل نتـوان یـافـتن                       در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتــى

 

14 ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً

عفــو آییـن بزرگـــان باشـــد                             بـخشش آییـنـه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهـى که به جنگنـد و ستیـز                نصرت آن راست که عفوش بیش است

 

15 ـ عَونُک لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة

سخنـى دارم از امـام همام                        کـه مفید است بهر هر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف                        به یقین، بهتر است از صدقه

 

16 ـ المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ

گر ز بخت بد به کس بد کرده اى                       هان، مشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نیکى کنـد شادان شود               ور کند بد، مى کنـد بخشش طلـب

 

17 ـ المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده

شـنو پند فرزند موسـى بن جعفر                         امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
کسـى هسـت مُسلم که باشند مردم           ز دست و زبانش به امن و سلامت

 

18 ـ لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه

به همـسایه نیکى کن اى نیکمرد               که همـسایه را بر تو حقها بوَد
از آن کس که همسایه ایمن نبُود                    بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد

 

19 ـ التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِک ما تُحبّ ان یُعطوک مِثلَه

چنان سـر کن اى دوست با نیک و بد              که باشـد ز تـو نیک و بد در امـان
تـواضع چـنان کن به خـلق خـداى                 که خواهـى کنـد خلق با تو چنـان

 

20 ـ الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب

عفو چون کرده اى خطاب مکن                  کار بـى جا و نـاصـواب مکن
وه چه نیکوسـت، عفـو بى منّت              عفو کـردى اگـر، عتـاب مکن



نظم اشعار از على باقرزاده(بقا) تنظیم برای تبیان: ملکی

به نقل از سایت تبیان




مرکز اسلامی منچستر ::: پنج شنبه 87/12/8::: ساعت 10:47 صبح

ماتم جهانسوز خاتم النبیین است          یا که آخرین روز صادر نخستین است

روز نوحه ی قرآن در مصیبت طاهاست     روز ناله ی فرقان از فراق یاسین است

خاطری نباشد شاد در قلمرو ایجاد          آه و ناله و فریاد در محیط تکوین است

کعبه را سزد امروز رو نهد به ویرانی        زآنکه چشم زمزم را سیل اشک خونین است

_____________________________________________

 

هرگز دلی دچار محن چون حسن نشد    ور شد دچار آن همه رنج و محن نشد

شمع ار چه سوخت از سر شب تا سحر ولی   خونابه ی دل و جگرش در لگن نشد

حقا که هیچ طائری از آشیان قدس        چون او اسیر پنجه ی زاغ و زغن نشد

جز غم نصیب آن دل والا گهر نبود          جز زهر بهر لب آن لب شکر شکن نشد

دشنام دشمن آنچه که با آن جگر نمود   از زهر بی مضایقه با آن بدن نشد

از دوست آنچه دید ز دشمن روا نبود      جز صبر دردهای دلش را دوا نبود

 

                        _______________________________________________

 

بیست وهشتم ماه صفر سالروز رحلت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و شهادت کریم اهل البیت امام حسن مجتبی علیه السلام بر شما تسلیت باد.

التماس دعا

 




مرکز اسلامی منچستر ::: دوشنبه 87/12/5::: ساعت 2:35 صبح

امام جعفر صادق علیه السلام حکایت فرمود:
پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، ساعات روزانه خود را براى ملاقات با اصحاب تنظیم و تقسیم مى نمود و با نظم و با رعایت نوبت افراد، با ملاقات کنندگان مجالست و صحبت مى فرمود.
آن حضرت در مجالس ، در حضور اصحاب و دوستان هرگز پاى خود را دراز نمى کرد؛ بلکه همیشه در حضور اشخاص ، دو زانو مى نشست ؛ و هیچگاه به طور سَرِ پا و زانوها بالا نمى نشست .
هنگامى که شخصى با حضرت دست مى داد و با ایشان مصافحه مى کرد، دست خود را نمى کشید و جدا نمى کرد مگر آن که آن شخص ، دست خود را از دست حضرت جدا کند.
در هر کجا سائلى را مى دید، نا امیدش نمى کرد و اگر چیزى همراه خود نداشت که به او بدهد مى فرمود: خداوند، انشاء اللّه تو را کمک نماید و دعاى خیرى در حقّ او مى نمود.
هرکس با حضرت آشنا، هم نشین و یا هم سفر مى گشت ، حضرت نام او را جویا مى شد و سؤ ال مى نمود.
و هرکس حضرت را به طعامى دعوت مى کرد، قبول مى نمود و اگر بر سفره اى حاضر مى شد، از غذاى آن ها میل مى کرد.
همچنین آورده اند:
روزى یکى از اصحاب و دوستان پیامبر عالى قدر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، که در مدینه منزل داشت ، آن حضرت را به همراه چهار نفر دیگر از یارانش به میهمانى در منزل خود دعوت کرد.
پیامبر خدا دعوت آن شخص صحابى را پذیرفت ؛ و چون به همراه چهار نفر دیگر به سوى منزل میزبان حرکت کردند، در بین راه یک نفر دیگر نیز به عنوان نفر ششم به ایشان ملحق شد.
هنگامى که آن حضرت با همراهانش نزدیک منزل میزبان رسیدند، پیامبر اکرم صلوات اللّه علیه به آن شخص ششم فرمود: میزبان تو را دعوت نکرده است ، همین جا منتظر باش تا با صاحب منزل صحبت کنیم و براى تو نیز اجازه ورود بگیریم .
همچنین روایت کرده اند:
هرگاه پیامبر خدا سوار بر مرکب مى شد و به سمتى مى رفت ؛ اگر در مسیر راه به شخص پیاده اى برخورد مى نمود، او را نیز بر مرکب خود سوار مى کرد.
التماس دعا




مرکز اسلامی منچستر ::: دوشنبه 87/12/5::: ساعت 12:13 صبح

بسمه تعالی

مسلمانان/ ایرانیان گرامی

سلام علیکم:

با عرض تسلیت به مناسبت سالروز رحلت پیامبر اکرم اسلام حضرت محمد (ص) و سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع)، بدینوسیله به استحضار می رساند به همین مناسبت مراسم سخنرانی و عزاداری در روز دوشنبه مورخه 2009/2/23 از ساعت 7 الی 10 شب در مرکز اسلامی منچستر برگزار میگردد.باتوجه به اهمیت این مراسم نکاتی را خدمت شماعزیزان عرض مینمایم :

1-      نظر به اهمیت نماز جماعت وپاداشهای بیشمارآن، نماز جماعت مغرب و عشاء  راس ساعت7باحضورشماعزیزان برگزار می گردد،

2-      از آنجایی که زیارت رسول گرامی اسلام از اهمیت وپاداش های فراوان برخوردار است وهمواره مورد تاکید امامان معصوم (ع) قرار گرفته، بر آنیم تا در این شب با فضیلت زیارت از راه دور پیامبر را قرائت کنیم وخود را از فیض عظیم آن برخوردار سازیم(7:30 الی8:45).لذا استدعا دارد کتاب شریف مفاتیح الجنان را در صورت امکان به همراه خود داشته باشید،

3-      از آنجا که به همت یکی از مومنین وسائل پذیرایی – شام – جهت همه عزاداران مهیا شده است مستدعی است جهت توزیع هر گونه مواد غذایی از قبیل کیک،میوه،... با اینجانب هماهنگی فرمایید. بدیهی است جهت نظم ونظارت بیشتر. توزیع هر گونه مواد غذایی در برنامه های مرکز اسلامی تنها از طریق دست اندر کاران مرکز صورت می گیرد.

4-      جهت آشنایی نونهالان عزیز با مسایل دینی و هم چنین استفاده بیشتر والدین از برنامه های این شب،  برنامه ی ویزه ای برای نونهالان شما در طبقه ی دوم درنظرگرفته ایم.

پیشاپیش از حضور بموقع و گسترده شما در سالروز رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تشکر مینمایم.

 

علی اکبر بدیعی

مدیر مرکز اسلامی منچستر

badieib@yahoo.co.uk

Mobile: 07969033185

 

 




مرکز اسلامی منچستر ::: شنبه 87/12/3::: ساعت 2:46 صبح

<      1   2   3   4   5      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 5


کل بازدید :54444
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<