نوروز در آینه روایات
اما
براى کسانى که معتقدند همه چیز را باید از منظر دین مورد بررسى و نفى و
اثبات قرارداد، این پرسش مطرح است، که آیا دین اسلام و پیشوایان دین
نسبتبه این موضوع موضعگیرى خاصى داشتهاند یا خیر؟ آیا مىتوان از فنون
دینى به چیزى دستیافت که دلالتبر تایید و یا رد این سنت ایرانى از سوى
پیشوایان دین کند.
در مجموع مىتوان گفت که ما در متون روایى شیعه،
در موضوعیادشده با دو دسته روایت روبرو هستیم; دسته نخست، روایاتى که سنت
ایرانى نوروز، در آنها مورد تایید قرار گرفته و «روزنوروز» مبارک قلمداد
شده است. دسته دوم; روایاتى که این سنت را تایید نکرده و آن را سنتى خلاف
اسلام شمردهاند.
در اینجا براى آشنایى شما عزیزان به نمونههایى از دو دسته روایات اشاره مىکنیم.
1. دسته اول روایات
معلىبن
خنیس از امام صادق (ع)، روایتى را نقل کرده که در آن ضمن بزرگداشت نوروز،
وقایع مختلف تاریخى برنوروز منطبق شده است. متن روایتیادشده از این قرار
است:
معلى بن خنیس قال: دخلت على الصادق جعفربن محمد، علیهالسلام،
یوم النیروز فقال، علیهالسلام، اتعرف هذا الیوم؟ قلت: جعلت فداک، هذا یوم
تعظمه العجم و تتهادى فیه، فقال ابوعبدالله الصادق، علیهالسلام، والبیت
العتیق الذى بمکة ما هذا الامر قدیم افسره لک حتى تفهمه. قلت: یا سیدى ان
علم هذا من عندک احب الى من ان یعیش امواتی و تموت اعدائى! فقال: یا معلى!
ان یوم النیروز هوالیوم الذى اخذ الله فیه مواثیق العباد ان یعبدوه و
لایشرکوا به شیئا و ان یؤمنوا برسله و حججه، و ان یؤمنوا بالائمه،
علیهالسلام، و هو اول یوم طلعت فیهالشمس، و هبتبه الریاح، و خلقت فیه
زهرة الارض، و هو الیوم الذى استوت فیه سفینة نوح، علیهالسلام،
علىالجودى، و هو الیوم الذى احیى الله فیه الذین خرجوا من دیارهم و هم
الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم (75) و هو الیوم الذى نزل
فیه جبرئیل على النبى صلىاللهعلیهوآله و هو الیوم الذى حمل فیه رسول
الله صلاللهعلیهوآله امیرالمؤمنین على، علیهالسلام، منکبه حتى رمى
اصنام قریش من فوق البیت الحرام فهشمها، و کذلک ابراهیم، علیهالسلام، و
هو الیوم الذى امر النبى، صلاللهعلیهوآله، اصحابه ان یبایعوا علیا،
علیهالسلام، بامرة المؤمنین، و هو الذى وجه النبى، صلاللهعلیه، علیا
الى وادى الجن یاخذ علیهم بالبیعة له، و هو الیوم الذى بویع
لامیرالمؤمنین، علیهالسلام، فیه البیعة الثانیه، و هو الیوم الذى ظفر فیه
باهل النهروان و قتل ذالثدیة و هو الیوم الذى یظهر فیه قائمنا و ولاة
الامر و هو الیوم الذى یظفر فیه قائمنابالدجال فیصلبه على کناسة الکوفة، و
ما من یوم نیروز الا و نحن نتوقع فیه الفرج، لانه من ایامنا و ایام
شیعتنا، حفظته العجم و ضیعتمو انتم ... (2) معلى بن خنیس گوید: در روز
نوروز بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم، ایشان فرمودند که آیا این روز
را مىشناسى؟
عرض کردم: فدایت گردم این روز، روزى است که غیر عربها
(ایرانیان) آن را گرامى داشته و به یکدیگر هدیه مىدهند، امام صادق،
علیهالسلام، فرمودند: قسم به خانه عتیقى که در مکه هست این (تعظیم و هدیه
دادن) ریشه طولانى و قدیمى دارد و براى تو آن را توضیح مىدهم تا از آن
مطلع شوى، گفتم: اى آقاى من چنانچه این مطلب را از تو بیاموزم براى من
بهتر از زنده شدن مردگانم و مردن دشمنان من است. حضرت فرمود: اى معلى!
نوروز، روزى است که خداوند در آن از بندگان خویش میثاق گرفت که جز او را
عبادت و پرستش نکرده و به او شرک نورزند و به فرستادگان و پیامبرانش و نیز
ائمه هدى ایمان بیاورند. نوروز اولین روزى است که خورشید در آن طلوع کرد و
باد در آن وزیدن گرفت و در آن روز درخشندگى زمین خلق شد. نوروز روزى است
که کشتى نوح بر کوه جودى کناره گرفت و نوروز روزى است که افرادى که از
خانههاى خود خارج شده و به آزمایش الهى از دنیا رفتند، مجددا به دنیا
بازگشتند. در این نوروز است که جبرئیل بر پیامبر اکرم، صلاللهعلیهوآله،
نازل شد و درست در همین روز است که پیامبر اسلام، حضرت على را بر شانه خود
گذاشت تا او بتهاى قریش را از بیت الحرام پایین کشید و آنها را درهم شکست.
نوروز روزى است که پیامبر به اصحابش دستور داد تا در مورد خلافت و
ولایت مؤمنان با حضرت على علیهالسلام بیعت کنند و در همین نوروز بود که
پیامبر، صلاللهعلیهوآله، على، علیهالسلام، را به سوى جنیان فرستاد
براى او از آنان یعتبگیرد. نوروز روزى است که براى حضرت على بیعت مجدد
گرفته شد و نوروز روزى است که حضرت على، علیهالسلام، بر اهل نهروان پیروز
شد و ذوالثدیه را کشت و نوروز روزى است که قائم ما در آن روز ظاهر مىگردد
و بالاخره نوروز روزى است که قائم ما در این روز بر دجال پیروز مىشود و
او را بر زبالهدان کوفه آویزان مىکند و هیچ نوروزى نیست مگر آنکه ما در
آن روز توقع ظهور حضرت حجت، عجلاللهتعالىفرجهالشریف، را داریم چرا که
این روز، از روزهاى ما و شیعیان ما است که عجم (ایرانیان) آنرا گرامى دشته
ولى شما آنرا ضایع نمودید ...
آنگونه که از حدیث فوق به دست آمد، روز
نوروز پیوند عمیقى با مساله ولایت و رهبرى مسلمانان دارد، از این روى
شایسته است که عید نوروز را جشن ولایت دانسته و پیوسته در آن به یاد ظهور
منجى عالم بشریتحضرت امام زمان، عجلاللهتعالىفرجهالشریف، باشیم.
2. دسته دوم روایات
روایتى
از حضرت امام موسىبنجعفر، علیهالسلام، نقل شده که ظاهر آن دلالتبر عدم
تایید سنت نوروز از سوى پیشوایان دارد. در این روایت چنین آمده است:
حکى
ان المنصور تقدم الى موسى بن جعفر علیهالسلام بالجلوس للنهنتة فى یوم
النیروز و قبض ما یحمل الیه فقال: انى قد فتشت الاخبار عن جدى رسول الله
فلم اجد لهذا العید خبرا و انه سنة الفرس و محاها ان اسلام و معاذ الله ان
نحیى ما محاها الاسلام فقال المنصور انما نفعل هذا سیاسة للجند فسالتک
بالله العظیم الا جلست فجلس (3)
حکایتشده که منصور به سوى امام کاظم
علیهالسلام فرستاد تا در روز نوروز براى تهنیت جلوس کند و آنچه بسوى او
حمل مىشد، بگیرد. حضرت فرمود من اخبار جدم رسول خدا را بررسى کردم و در
آنها براى این عید خبرى نیافتم و این سنت ایرانیان است که اسلام آنرا محو
کرده است و به خدا پناه مىبرم که چیزى را که اسلام محو کرده احیاء کنم.
منصور در پاسخ گفت: ما این کار را براى اداره (سرگرمى) لشکریان انجام
مىدهیم و تو را به خداى بزرگ سوگند مىدهم که در این مجلس بنشینى و آنگاه
حضرت نشست.
مرحوم مجلسى در بحارالانوار روایتیادشده را مورد نقد و بررسى قرارداده و مىفرماید:
«هذا الخبر مخالف لاخبار المعلى و یدل على عدم اعتبار النیروز شرعا و اخبار المعلى اقوى سندا و اشهر بین الاصحاب» (4)
این
خبر با اخبار معلى بن خنیس مخالفت داشته و دلالتبر بىاعتبارى نوروز از
جهتشرعى مىکند، اما اخبار معلى از نظر سند قویتر بوده و در نزد اصحاب
شهرت بیشترى دارد.
اما توجیهات دیگرى نیز براى این روایت مطرح است که باختصار به آنها اشاره مىکنیم:
1.
این روایتبه احتمال بسیار قوى در مقام تقیهاى بیان شده و حضرت در صدد
بیان حکم واقعى عید نوروز نبودهاست. زیرا منصور اصرار شدیدى براى حضور
حضرت در جلسه داشته و مىخواسته از آن بهره بردارى سیاسى کند، اما امام
نمىخواست از وجودش سوء استفاده شود و حضرت براى اینکه در این جلسه حضور
پیدا نکند به دنبال عذرى بوده است. خصوصا که این مجلس براى نظامیان برپا
شده بود و از حساسیت ویژهاى برخوردار بوده است.
2. پاسخ دیگر آنکه
عید نوروز سنت دیرینهاى بوده و همگان هم از آن اطلاع داشتهاند. در
صورتىکه این عید مطلوب اسلام و شرع نبوده، چرا در این رابطه روایت صریح و
متقنى وجود ندارد و این مورد از مواردى است که مورد ابتلاءبخش وسیعى از
مسلمانان است و در صورتىکه حدیث معتبرى وجود داشت، حتما نقل مىشد.
3.
سومین پاسخ آنکه علما و فقهاى بسیارى آن را تایید کردهاند. به عنوان
نمونه احمدبن فهد الحلى مىگوید: یوم النیروز یوم جلیل (القدر) و تعیینه
من السنة غامض مع ان معرفته امر مهم من حیث انه تعلق به عبادة مطلوبة
للشارع و الامتثال موقوف على معرفته (5)
روز نوروز، روز با ارزشى است
ولى معین کردن آن در سال مشکل استبا اینکه شناخت آن (نوروز) امر مهمى است
چرا که عبادتى که مورد نظر شارع استبه آن روز تعلق گرفته است و اطاعت آن
عبارت متوقف بر شناخت آنست.
پس در نتیجه عید نوروز مورد تایید روایات متعددى است و روایت معتبرى که بر بىاعتبارى آن از نظر اسلام دلالت کند، وجود ندارد
دعاى هنگام تحویل سال
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال
اى
دگرگون کننده قلبها و دیدهها! اى تدبیرگر شبان و روزان! اى متحول کننده
سالها و حالتها! حالات ما را به نیکوترین حالات تبدیل نما!
این دعا بر چهار نکته اساسى تاکید دارد 1- تحول 2- محور تحول 3- متحول کننده 4- هدف تحول
1-اصل تحول
این
دعا به واژههاى مختلفى تحول و دگرگونى را در همه ابعادش مطرح مىکند،
دگرگونى در قلب و دیده و شب و روز و سال و حوادث جارى در آن و حالات
انسانى.
بر طبق این دعا جهان در عین سکون داراى تغییر و تحول عمیقى
در درون خویش است و دامنه این تحول آنچنان گسترده است که از عالم خارج و
آفاق گرفته تا عالم درون و انفس را شامل مىشود و در واقع لازمه بقاء جهان
به تحول و دگرگونى است.
2- محور تحول (محول)
این دعا علاوه بر
اصل تحول و گستردگى آن به محول یعنى متحول شونده هم اشاره مىکند، آنگونه
که طبیعت از خواب زمستانى بیدار شده و بیابانها و کوهها لباس سبز رنگ
زیبایى مىپوشد و طراوت و نشاط خاصى مىیابد و گلهاى رنگارنگ زینتبخش
زمین مىشوند، گل سرسبد هستى و خلیفة الله یعنى انسان هم باید متحول شود،
تحول در همه ابعاد روحى و روانى او اعم از اندیشه، تفکرات، طرز نگرشها و
باورها ... صورت پذیرد.
انسان مؤمن همیشه باید به فکر تحول در درون
خود باشد و لازمه تکامل یافتن انسان متحول شدن اوست، این دعا بطور ظریفى
به دگرگونى طبیعت و دگرگونى حالات انسانى اشاره مىکند.
3- آواى توحید (محول)
در
سرتاسر دعا و در هر فقره آن سخن از توحید است، دگرگون کننده قلبها و
دیدهها پشتسرهم در آمدن شب و روز و رقم خوردن حوادث سال و حالات انسانى
همه از قدرت و حکمت الهى سرچشمه گرفته است و برخلاف آنان که براى هریک از
این عناوین خدایى قایل بودند به ارباب انواع اعتقاد داشتند، این دعا تاکید
مىکند که همه اینها یک خدا دارد و درواقع این دعا از کثرت گرایى به توحید
دعوت مىکند.
4. هدف تحول (محول الیه)
هدف این تحول عظیم که از
اعماق طبیعت آغاز شده و به حالات انسان رسیده است، اینست که حالات انسانى
به بهترین حالات یعنى قرب الهى تبدیل شود.
احسن حال و قرب الهى هدف این تحول بزرگ است، با این نگرش دعاى مزبور یک نظام آموزشى عقیدتى به معناى کامل است.
آداب دینى عید نوروز
در روایات، اعمال و آداب مختلفى براى این روز بیان شده که خود حاکى از ارزش و اهمیت این روز دارد:
1. طهارت و پاکیزگى
این دستورالعمل شبیه آدابى است که در سایر اعیاد اسلامى رعایت مىشود.
قال الصادق علیهالسلام «اذا کان یوم النیروز فاغتسل والبس انظف ثیابک و تطیب باطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائما» (6)
هرگاه نوروز فرا رسد غسل کرده و پاکیزهترین لباسهایت را پوشیده و از معطرترین عطرهایت استفاده کن و آن روز را روزه بگیر.
2. هدیه دادن
از
امیرالمؤمنین على علیهالسلام چنین نقل شده که فرمودند «اتى على
علیهالسلام بهدیةالنیروز فقال علیهالسلام ما هذا؟ فقالوا یا
امیرالمؤمنین الیوم النیروز! فقال علیهالسلام اصنعوان کل یوم نیروزا» (7)
در روز نوروز هدیهاى براى امیرالمؤمنین على علیهالسلام آورده شد.
حضرت فرمودند این هدیه چیست؟ آنان پاسخ دادند امیرالمؤمنین امروز نوروز
است امام فرمودند: هر روز را براى ما نوروز کنید. در هدیه آنچه مهم است،
ارتباط روحى و ایجاد محبت است نه مقدار و کیفیت ... و در این زمینه نباید
به تکلف افتاد.
امام صادق علیهالسلام در مورد اهمیت هدیه مىفرماید: «تهادوا تحابوا فان الهدیة تذهب بالضغائن.»
به یکدیگر هدیه دهید تا بین شما محبت ایجاد شود زیرا هدیه کینهها را از بین مىبرد.
3. پیامبر اکرم در مورد یاد و ذکر خدا در اعیاد چنین مىفرماید: «زینوا اعیادکم بالتکبیر»
اعیاد خود را با یاد و ذکر عظمتخدا زینت دهید.
4. صله رحم و دیدار با دوستان
در
این روز ارتباط با بستگان و فامیل ار اعمال نیکو و شایسته است، در روایات،
نتایج و آثار فراوانى براى صله رحم بیان شده است قال الباقر علیهالسلام
«صلة الارحام تزکى الاعمال و تنمى الاموال و تدفع البلوى و تنسىء الاجل»
(9)
ارتباط با خویشان، اعمال را پاکیزه مىکند، دارائیها را افزایش مىدهد و بلاهارا دور مىکند و مرگ آدمى را به تاخیر مىاندازد.
اگر
افرادى از بستگان قطع ارتباط کرده باشند، مناسب است انسان مؤمن در ایجاد
ارتباط پیشقدم شده و به کینه توزیها و وسوسههاى شیطان پشت پا بزند، رسول
گرامى اسلام مىفرماید: «صل من قطعک و احسن الى من اساء الیک و قل الحق و
لو علیک» (9)
با آنکه با تو قطع ارتباط کرده، ارتباط ایجاد کن و آنکس که به تو بدى کرده به او نیکویى بنما و حق را گرچه به ضررت باشد اظهار کن.
علاوه
بر دیدار از فامیل، دیدار و زیارت برادران دینى ارزش بسیارى دارد، چنانکه
در روایت آمده که زیارت برادر دینى، زیارت خداوند محسوب مىشود. قال
الصادق علیهالسلام «من زار اخاه فى الله، قال الله عزوجل ایاى زرت و
ثوابک على و لست ارضى لک ثوابا دون الجنة» (10)
هرگاه کسى برادرش را
در راه خدادیدار کند، خداوند مىفرماید: تو مرا زیارت کردى و پاداش تو بر
من است و براى تو ثوابى کمتر از بهشت راضى نمىشوم.
پىنوشتها:
1) سوره بقره(2)، آیه 243.
2) مجلسى محمدباقر، بحارالانوار، ج 56، ص 92
3) بحارالانوار ج 56 ص 100. ابنشهرآشوب، المناقب ج 4 ص 319
4) همان.
5) المهذب البارع به نقل از بحارالانوار ج 56 ص 117
6)محمد رى شهرى،میزان الحکمة ج 7 ص 132
7)شیخ صدوق من لایحضرالفقیه ج 3 ص 219
8) بحارالانوار ج 56، ص 100 المناقب ج 4 ص 319
9)محمد رى شهرى میزان الحکمة ج 4 ص 84
10) همان، ج 7 ص 86
11)همان، ج 7 ص 297
به نقل از سایت شهید آوینی
سلام بر تو ای مولای من! ای ابا محمد، حسن بن علی!
ای هادی خلق و هدایت یافتهی به حق! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
سلام بر تو ای ولیّ خدا و فرزند اولیای خدا! سلام بر تو ای حجّت خدا و فرزند حجتهای الهی...
سلام بر تو ای نگهبانِ اهل تقوی و سلام بر تو ای امامِ سعادتمندان! سلام بر تو ای رکنِ اهل ایمان! سلام بر تو ای گشایش قلبِ اندوهگنان!
سلام بر تو ای وارث انبیاء و برگزیدهی خدا!
سلام بر تو ای گنجینهی وصیّ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ...
سلام بر تو ای پدرِ بزرگوار امام منتظر که حجت وجود و امامتش بر خردمندان عالم آشکار و معرفتش بر اهل یقین ثابت است و از چشم اهل ستم مستور است و از دولت و حکومت فاسقان غایب و پنهان است. آن امامی که خدا، دین اسلام را به وجود حضرتش پس از آن که محو و متروک شده از نو بر میگرداند و درخت قرآن را بعد از پژمردن، سبز و خرّم میسازد.
گواهی میدهم ای مولا من! که تو نماز و سایر ارکانِ دین را به پا داشتی و زکات را اعطا کردی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی و خلق را با حکمت و برهان و اندرز و وعظ نیکو به راه خدا خواندی و به اخلاص کامل تا وقت رحلتت خدا را عبادت کردی. از خدا درخواست میکنم به آن شأن و مقامی که نزد او دارید که زیارت مرا قبول نماید و سعیم را در راه شما پاداش، عطا کند و به واسطهی شما دعایم را مستجاب گرداند و مرا از یاران و پیروان حق و از دوستان و شیعیان و محبّان شما قرار دهد و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
امام عسکری و امام هادی علیهما السلام اجبارا در سامرا به سر میبردند،در محلی که به نام«العسکر»یا«العسکری»نامیده میشد،یعنی محلی که محل سپاهیان و در واقع پادگان بود،یعنی خانهای که در آن زندگی میکردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر.ایشان در بیست و هشتسالگی از دنیا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند که از دنیا رفتند)و دورهامامتشان فقط شش سال طول کشید.به نص تواریخ،تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادی نداشتند،اگر هم احیانا رفت و آمدهایی میشد یا گاهی حضرت را میخواستند،تحت نظر بودند،وضع عجیبی بود.
میدانید که هر یک از ائمه گویی یک خصلتخاص بیشتر در او ظهور داشته است که خواجه نصیر در آن دوازده بند خودش هر یک از ائمه را با یک صفتی توصیف میکند که بیشتر در او ظهور داشته است.وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به جلالت و هیبت و رواء (1) به اصطلاح،ممتاز بودند یعنی اساسا عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوی بود که هر کس که ایشان را ملاقات میکرد تحت تاثیر آن سیما قرار میگرفت قبل از اینکه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزی بفهمد.وقتی که سخن میگفتند و دریای مواجی شروع میکرد به سخن گفتن،دیگر تکلیفش روشن است.در بسیاری از حکایات و روایات این قضیه کاملا مشخص و محرز است.حتی دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهی به زندان میبردند وقتی که با حضرت روبرو میشدند وضع عجیبی داشتند،نمیتوانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند،که در این زمینه داستانی را محدث قمی در کتاب الانوار البهیه از احمد بن عبید الله بن خاقان،پسر وزیر المعتمد علی الله،و او از پدرش نقل میکند در حالی که خودش هم حضور داشته است.داستان فوق العاده عجیبی است که وقت گفتنش را عجالتا ندارم.
علت عمده این که اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و میدانستند که مهدی امت از صلب این وجود مقدس ظهور میکند.همان کاری که فرعون با بنی اسرائیل میکرد که چون شنیده بود کسی از بنی اسرائیل متولد میشود که زوال ملک فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهای بنی اسرائیل را میکشت و فقط دخترها را زنده نگه میداشت و زنهایی را مامور کرده بود بروند در خانههای بنی اسرائیل و ببینند کدام زن حامله است و هر زنی را که حامله بود تحت نظر بگیرند،عین این کار را دستگاه خلافتبا امام عسکری علیه السلام انجام میداد.چه خوب میگوید مولوی:
حمله بردی سوی در بندان غیب تا ببندی راه بر مردان غیب
این احمق فکر نمیکرد که اگر این خبر راست است مگر تو میتوانی جلوی امر الهی را بگیری؟!هر چند وقتیک بار میفرستادند به خانه حضرت به تفتیش،مخصوصا وقتی که امام از دنیا رفت،چون گاهی میشنیدند که حضرت مهدی متولد شدهاند.راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیدهاید که خدای متعال ولادت این وجود مقدس را مخفی کرد و در حین ولادت کمتر کسی متوجه شد.ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند.در دوران کودکی، شیعیان خاص از هر جا که میآمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه میدادند.ولی عموم مردم اطلاع نداشتند،اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسری برای حسن بن علی عسکری متولد شده است و او را مخفی میکنند.گاهی میفرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند،ولی کاری که خدا میخواهد مگر بنده میتواند بر ضد آن عمل کند؟!یعنی وقتی قضای حتمی الهی در یک جا باشد دیگر بشر نمیتواند کاری در آنجا بکند.بعد از وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت،مامورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زنهای جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زنها،کنیز و غیر کنیز را تحت نظر بگیرند،ببینند آیا حاملهای وجود دارد یا نه؟یکی از کنیزان را احتمال دادند که حامله باشد.او را بردند تا یک سال نگاه داشتند،بعد فهمیدند که اشتباه کردهاند و چنین قضیهای نبوده است.
وجود مقدس امام عسکری مادری دارد به نام«حدیث»که به لقب«جده»معروف است.چون جده حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)بودند ایشان را«جده»میگفتهاند.زنهای دیگری هم در تاریخ هستند که به اعتبار اینکه شهرتشان به اعتبار نوهشان است اینها را«جده»میگویند،از جمله جده شاه عباس است که دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام«جده»داریم.زنی که شهرتش به نام نوهاش باشد قهرا به نام«جده»معروف میشود.این زن بزرگوار به نام«جده»معروف شد.ولی تنها جده بودن سبب شهرتش نشد،مقامی دارد،عظمتی دارد،جلالتی دارد،شخصیتی دارد که نوشتهاند(مرحوم محدث قمی رضوان الله علیه هم در الانوار البهیة مینویسد)بعد از امام عسکری مفزع الشیعه بود یعنی ملجا شیعه این زن بزرگوار بود. قهرا در آن وقت-چون امام عسکری بیست و هشتساله بودهاند که از دنیا رفتهاند،علی القاعده مطابق سن امام هادی هم حساب کنیم-زنی بین پنجاه و شصتبوده است.اینقدر زنبا جلالت و با کمالی بوده است که شیعه هر مشکلی برایش پیش میآمد به این زن عرضه میداشت.
مردی میگوید به خدمت عمه امام عسکری حکیمه خاتون دختر امام جواد رفتم،با ایشان صحبت کردم راجع به عقاید و اعتقادات مساله امامت و غیره.ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسکری.بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست که الآن مستور و مخفی است.گفتم حال که ایشان مخفی هستند اگر ما مشکلی داشته باشیم به چه کسی رجوع کنیم؟ فتبه جده رجوع کنید.گفتم:عجب!آقا از دنیا رفت و به یک زن وصیت کرد؟!فرمود:امام عسکری همان کار را کرد که حسین بن علی کرد.حضرت امام حسین وصی واقعیاش و وصی او در باطن علی بن الحسین بود ولی مگر بسیاری از وصایای خودش را در ظاهر به خواهرش زینب سلام الله علیها نکرد؟عین این کار را حسن بن علی العسکری کرد.وصی او در باطن این فرزندی است که مخفی است ولی در ظاهر که نمیشد بگوید وصی من اوست.در ظاهر وصی خودش را این زن با جلالت قرار داده است.
باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله...
پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.
پروردگارا ما را قدر دان پیغمبر اکرم قرار بده،ما را قدر دان اهل بیت اطهار قرار بده،انوار محبت و معرفتخودت در دلهای ما بتابان،انوار معرفت و محبت پیغمبر و آل پیغمبر در دلهای ما قرار بده.اموات ما مشمول عنایت و رحمت و مغفرت خودت بفرما.
پینوشت:
1- [به معنی حسن منظر].
منابع مقاله:
نهج البلاغه حکمت 88:
وَ حَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرُ ع أَنَّهُ قَالَ کَانَ فِی اَلْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَکُمُ اَلْآخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ أَمَّا اَلْأَمَانُ اَلَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اَللَّهِ ص وَ أَمَّا اَلْأَمَانُ اَلْبَاقِی فَالاِسْتِغْفَارُ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ ما کانَ اَللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اَللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ قال الرضی و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط
ابو جعفر ، امام محمد باقر ( ع ) از آن حضرت حکایت کند که فرمود : بر روى زمین مردم را از عذاب خدا ، دو چیز مایه امان بود : یکى از آن دو برداشته شد و دیگرى برجاست آنرا بگیرید و بدان تمسک جویید .
آن امان که برداشته شد رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) بود . و آن امان که برجاى ماند ، استغفار است . خداى تعالى فرماید : « تا آنگاه که تو در میانشان هستى ، خدا عذابشان نکند و تا آنگاه که از خدا آمرزش مىطلبند خدا عذابشان نخواهد کرد » 1 سید رضى گوید : امام ( ع ) این معنى را چه نیکو بیرون کشیدهاند و استنباط کردهاند .
التماس دعا
ای مرا آرامش جان، زی تو جان آورده ام
بندگی را در حضورت ارمغان آورده ام
بار گاهت را پی تعظیم، سر بسپرده ام
آستانت را پی ِتشریف، جان آورده ام
خاک کوی مُشکبویت را به مژگان رُفته ام
محضرت را روی گرد آلود از آن آورده ام
دردمندم، سر بر این مهر آستان بنهاده ام
ریزه خوارم رو بر این گسترده خوان آورده ام
جُرم پنهان گربیابان در بیابان کرده ام
اشک پیدا کاروان در کاروان آورده ام
جسم و جانی خسته و فرسوده از بار گناه
در جوار رحمتت ای مهربان آورده ام
ذرّه ای را پای بوس مهرِتابان کرده ام
قطره ای را سوی بحر بیکران آورده ام
از بدِ ایام و از جور گروهی نابکار
با تضرّع رو بر این دارالامان آورده ام
شکوه را بستم لب و بگشادم از دل جوی خون
آنچه بودم در نهان، زی تو عیان آورده ام
جان درد آلود و آه سرد و چشمی اشکبار
این همه همراه جسمی ناتوان آورده ام
ای سراپا لطف، دریابم که افتادم ز پای
دستگیرم شو که بس بارگران آورده ام
گربگردانی تو روی از من کرا روی آورم؟
با امیدی روی بر این آستان آورده ام
آشیان در دستِ بادم، مرغ طوفان دیده ام
دل به بوی گل بسوی بوستان آورده ام
دور از این سر سبز گلشن هرگزم روزی مباد
آشیان اینجاست، برگ آشیان آورده ام
هر چه دارم از طفیل لطف بی پایان تست
گر لبی خاموش و گر طبعی روان آورده ام
گفتن و نا گفتن من با اشارات تو بود
بس خطا گفتم که این آوردم آن آورده ام
هم ترا می آورم در ساحت قدست شفیع
هم ترا در پیشگاه تو ضمان آورده ام
با کدامین آبرو از رفته ها عذر آورم
من که با سرمایه هستی، زیان آورده ام
بر قبول خواهش دل گر مرا دست تهی است
دامنی پر درّ و گوهر ارمغان آورده ام
ذرّه ام پیوندم از خورشید کی گردد جدا
نیستم، اما زهستی ها نشان آورده ام
نعمت اینم بس که در هر صبحدم چون آفتاب
رو به دربار امام راستان آورده ام
این بزرگی بس مرا کز نعمت قرب جوار
سرخط آزادگی تا جاودان آورده ام
زادگاهم توس و جان پرورد این آب و گلم
خانه زادم برتری زین خاندان آورده ام
دایه، کامم را به نام نامیّت برداشت از آنک
در نخستین حرف، نامت بر زبان آورده ام
ای خدا را حجّت و ای هشتمین حجّت به خلق
گر قبول افتد زبان مدح خوان آورده ام
خامه عمری خیره رفت و چامه هم، اینک زشوق
بی ریا در خدمتت این هردوان آورده ام
بر دهانم خاک! کی یارم ثنایت را به لفظ
بلکه این معنی برای امتحان آورده ام
گفتم از الفاظ رنگین زیوری بندم به نظم
ای دریغا کاسمان و ریسمان آورده ام
وصف ذاتت در بیان هرگز نگنجد لاجرم
از دل امیدوارم ترجمان آورده ام
اشک، یاری کرد و دل شد راهبر این چامه را
راستی را سوده دل ارمغان آورده ام
چون مرا در ساحت قدست نمی باشد "کمال"
مصرع برجسته ای را نورهان(1) آورده ام
در خراسان پیرو استاد شروانم که گفت:
"این گلاب و گل همه زین بوستان آورده ام"
"احمد کمال پور"، معاصر